یبار تو بـــچـــگـــی جلو داییم و دختر داییم و زندایی گوزیدم دست خودم نبود خو یهویی شد الان ک الانه روم نمیشه تو روشون نگاه کنم😕😂
یه بارم بیرون بودیم بعد بابام رفت تو یه مغازه ای یکم خرید کنه منم بیرون ماشین اون طرف تر وایساده بودم چون توله سگ بود با اونا بازی میکردم، یهو یه پرشیا توش پره پسر اوندن از بغلم رد شدن حرف زدن منم طاقت نیاوردم گفتم نگاه چه کص*وهایی پیدا میشن پسرای حرومزاده مادر خراب مامانمم از ماشین اومد بیرون گفت چی گفتی؟ گفتم هیچی بابا گفتم نگا چه کسایی پیدا میشن😂😂😂
گفت شانس اوردی بابات نبود وگرنه میوفتاد دنبالشون خون راه مینداخت