ما ی مدت طول کشید بچه دار بشیم،ب کسی نگفتیم نمیشه گفتیم ک نمی‌خوایم ولی خب حدس زده بودن دیگه ،تو مراسم های محرم و صفر جرئت نمی‌کردم موقع روضه ی حضرت علی اصغر گریه کنم چون یبار ک گریه میکردم دخترعموی شوهرم گفت آخی چون نازایی گریه می کنی ؟😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑
عمم دخترش میکاپ ارتیسته بعد میره به بابام میگ دخترت آرایش میکنه
بابامم قشنگ شستش
صبح زود رفتم حموم بهم گفت با کسی بودی رفتی حموم،
من نامزد سابقم ک میگف با دوست صمیمیت حرف نزن
چون اون عکس پسرایی که دوس داررو میفرسته ممکنه تو تحریک شی:/
با خوندن خاطره شما یه چی یادم اومد
رفته بودیم روستای پدریم مراسم روضه دهه محرم بود
دختر داییم گفت اگه گریه کنی مردم میگن ببین چه مشکلی داره اینطور مستاصل شده
و اگه گریه نکنی میگن چه سنگدله روضه به این سوزناکی یه قطره اشک نمیریزه
خلاصه تو اون شرایط نمی دونستیم چی کار کنیم😂
رفته بودم بیمارستان از درد داشتم زجر میکشیدم پام ترک برداشته بود. برام ویلچر آوردن، آخرش بابام میگه چرا چادر سر نکردی😐😐😐
من چرا یادم نمیاد😐
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
