نزدیک شش ماه پیش من با خاله م رفتیم مزار خاله من یدونه شکلات رو یکی از قبر ها برداشت که تازه غوت شده بود گفت به نیابت این چله تا چهل روز دیگه ازدواج کنی همت مسخره کردیم و اینا چون سنم کم بود اما گفت بیا و ببین صبر کن شاید بگن خرافات و اینا اما من دقیقا تا قبل چهل رو ازدواج کردم