آبنبات گیر کرده بود تو گلوش
داشتم با مامانم تلفنی حرف میزدم برگشتم دیدم پسرم سرخ شده گلوشو گرفته دهنش باز ، بچم اصلا صداشم درنمیومد خودم برگشتم دیدمش...
انقد با سرعت گوشی رو پرت کردم و رفتم از پشت سرش دستامو حلقه کردم شکمشو فشار دادم
( مانور هایملیخ سرچ کنید و حتما یاد بگیرید)
با همون فشار اول آبنبات پرت شد بیرون
مامانم میگه پنج ثانیه ام نشد سرعت واکنش من
ولی هنوز یادش میفتم دلم زیر و رو میشه،