از کلاس اول همیشه وقتی خانوم یکی رو دعوا میکرد یا کتک میزد بغض میکردم و گریه بعضی وقتام میرفتم اون بیچاره که کتک خورده بود یا جیغ کشیدن سرش بغل میکردم دل داری میدادم
من دختر ساکت و درس خونی بودم
اما یه روز داستم با دوستم صحبت میکردم
که خانوم فهمید و اومد بالاسرم چشاش کرده بود تو چشام و اخم گفت چی داشتم میگفتم؟ منم بغض و از ترس یخ زده بودم لال مونده بودم گفت دستاتو بیار جلو با اون خط کش چوبی دو تا محکم زد رو دوتا دستم چقدر گریه کردم بعد مدرسه که دلشتم پیاده میرفتم خونه نشستم رو زمین تکیه دادم به تیربرق و دستامو نگاه میکردم و اشک میریختم
