بچها من وسواس فکری شدید به ایدز و سرنگدارم جوری که روانپزشک بهم گفت تو خطای حسی داری من نمیدونم یعنی چی من امروز رفتم باشگاه ورزش ایروبیک بعد ورزش حس کردم یکی سرنگ دستش بود و از کنارم یا از نزدیکم رد شد نمیدونم یادم نمیاد دردی داشتم یا نه فکر میکنم درد داشتم حالا نمیدونم ناشی از اینکه وسایل بطری اب و اینا دستم بوده یا اینکه نکنه سوزن سرنگ رفته بدنم خلاصه اومدم تو رختکن از چند تا از بچها پرسیدم و اونا گفتن همچین چیزی ندیدن تا اینکه از یکی از بچها که یک خانم مسن به ظاهر باشخصیت بود پرسیدم گفت اره سرنگ دیدم رو یکی از مت ها افتاده بود فکر کنم از این پازلی ها که کف باشگاهه منظورش بود یا زیرانداز نمیدونم گفت رو یکی از مت ها دیدم بعد چند بار پشت سرهم با تعجب منو بچها ازش پرسیدیم واقعا سرنگ دیدی گفت اره بعد یه لحطه گفت نمیدونم سرنگ بود یا نه یه چیزی شبیه به اشانتیون عطر بود فکر کنم خلاصه من خیلی ترسیدم بهش پیام دادم و جوابم داده من فقط عطر دیدم و شمام اگر دنبال ورزش اومدی ورزشت بکن دنبال حاشیه نباش وای انقدر ناراحت شدم و ازش عدرخواهی کردم ولی جوابم نداد نکنه فردا ابرومو تو کلاس ببره نکنه الکی میگه بازم به نظرتون چرا اینطوری جوابم داده
برایت آرزوهای کوچک دارم. مثلا اینکه چشمهایت را که باز میکنی، خستگیهای دیروزت را در خواب آرام دیشب جا گذاشته باشی و تمام تنت لبریز باشد از طراوت و شادابی. مثلا اینکه یک لقمه نان و پنیر دلخوشی صبحانهات باشد، قدمهایی سالم داشته باشی برای رفتن تا موفقیت و مادری که هر صبح، دعای خیرش بشود بدرقهی راهت. مثلا اینکه آدمهایی در مسیر امروزت باشند، که حال جهانت را قشنگتر کنند. دلت به بودن همراه و همنفسی خوش باشد، و سرت به زندگی گرم. برایت آرزوهای کوچکی دارم، که شاید حسرت بزرگ خیلیها باشد...🌸🌹✨⭐