سلام به روی ماهت مهربان جانم 💙
از کدوم عزت و احترام میگی قشنگم من از خونه ی پدری ام رونده شده بودم هیچی برام نمونده بود...
حتی پدر و مادرمم منو نخواسته بودن و انقدر این جمله برام رنج داره .
من تو اون شرایط انقدر فشار روم بود که وقتی دیدم امیر خسیس من برای اثبات خودش حاضره خونه و ماشینی که همیشه میگه از نوجوانی براش کار کردم رو دودستی بده به من فکر کردم این بار قولش قوله ولی انچنان بدور از ذهن نبود طبق شناختی که من ازش داشتم دیر یا زود این دلتنگی پیش میومد فقط نباید الانی که تو مرحله ی اوج درمانیم این اتفاق میفتاد..
وقتی گفت میخوام برم گفتم ببین انقدر زحمت کشیدی اخرش چی به چی شد؟ اما از این اتفاق خیلی خوشحالم وقتی اینطور شد خیلی غمگین بودم ولی الان که بهش فکر میکنم میبینم بخاطر این بود که من ساده باز داشتم حماقت میکردم همسرم درباره ی بچه اصرار میکرد و انقدر پافشاری میکرد که نزدیک بود راضی ام کنه ... خوشحالم اینطور شد که من بفهمم این آقا تغییر نکرده فقط داره نقش بازی میکنه تا منو وصل کنه به زندگی خودش و موندگارم کنه و بچه یه ابزاره.
حتی تصمیم دارم برم امپول بزنم کار از محکم کاری عیب نمیکنه.
@دختراصیل بیا قشنگم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز
