2752
2734
عنوان

ارتباط دوباره با خانواده همسر

| مشاهده متن کامل بحث + 34690 بازدید | 473 پست

سلام ایلدا جان.بهتره حالت؟همسرت اومدخونه؟چیشد؟

واقعا نی نی سایت،سایت عجیبیه که من واقعا فازبعضی هارو نمیفهمم.یامیان تاپیک عکس میزارن میگن بیاین نظربدین اخلاقش چجوریه؟!اخه ادم عاقل! این روزا توهمین دنیای واقعی نمیشه از روظاهر به شخصیت افراد پی برد ازبس همه مرموز شدن، اینجا دیگه دنیای مجازیه وازرو عکس انتظار داری تشخیص بدن؟!!!یکم بزرگ شید تروخدا.یا میان تاپیک حس ششم میزارن یا میگن حس ششممم بدویین بیان!!واقعا خودتونو زدین به خواب یا واقعا خوابید؟حس ششم فقط یه حسه.مگه استغفرالله خدا وپیغمبرید که ازاینده خبرداشته باشید یه مشت ملت ساده رو گول میزنید؟!!وقتی میبینم اون افرادی که تواین حس ششم شرکت میکنن سنشون از ۲۰ به بالا هست بیشتر تعجب میکنم.اخه اگه زیر ۲۰ بود میگفتیم هنوز بالغ نشده ولی از سن بالای بیست سال  واقعا انتظار عاقل بودن ازهرفردی میره.اینا بازم به کنار.فاز یه دسته کاربر دیگه هم درک نمیکنم.کوچکترین مسئله زندگیشونم تاپیک میزنن مشورت بگیرن ؛ینی عزیز شماهنوز اونقدر بزرگ نشدی که توی این کوچکترین مسائل یه ذره بشینی باخودت دو دوتا چهارتا کنی  تشخیص بدی بهترین گزینه چیه؟!!

من برای جای ترک های پوستی بعد از زایمانم از روغن آنتی استرچ مارک برند آنانه استفاده کردم که یک برند سوییسی بود.

 برای من واقعا مثل معجزه عمل کرد. حتما تو دوران بارداری قبل از ایجادترک ها یا تا وقتی که ترک ها هنوز قدیمی نشدن و قرمز هستن استفاده کنید که زود برطرف بشه. برای ترک های ایجاد شده با چاقی یا لاغری هم عالیه. لینکشو میزارم چون میدونم دغدغه خیلی از ماماناس

2731
راستش خودمم انتظارشو داشتم مشاورم همیشه میگفت اگه همچین چیزی شد شوکه نشو اما بازم من بهم ریختم ولی خ ...

ایلدا جان بیا تایپیک رویای زندگی .

یعنی بهت قول میدم چند ساله  از خودت خونه بخری

قانون کارما میگه: وقتی کسی برای تو مناسب نیست...خدا کاری میکنه که اون آدم بطور مداوم بهت آسیب میزنه تا تو اونقدر قوی بشی که به میل خودت رهاش کنی
سلام لینکش میزاری ؟ 

عزمزمه الانوتاپیک رو زدن ترکوندن

https://www.ninisite.com/discussion/topic/7725604/%d8%aa%d8%a7%d9%be%db%8c%da%a9-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d9%85%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac-%d9%88-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%85%d8%af-%d9%88-%d9%86%d8%ad%d9%88%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%aa%d8%b1-%d9%be%d8%b3-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86%d8%b4-%d9%88-%d9%86%da%a9%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d9%87%d9%85-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c

این دور همی هستش.

بزنید رو اسم استارتر تمام تاپیک هاش میاد

قانون کارما میگه: وقتی کسی برای تو مناسب نیست...خدا کاری میکنه که اون آدم بطور مداوم بهت آسیب میزنه تا تو اونقدر قوی بشی که به میل خودت رهاش کنی

عزیزم این تاپیکتو دیدم خیلی ناراحت شدم واست،نه که انتظار داشته باشم کلا امیر سمت خانوادش نره اما فکر میکردم میگذاره چند ماهی بگدره بعد ارتباط بگیره،اما خب الانم بد به دلت راه نده،ان شاءالله که خدا خودش کمک کنه و زندگیتون رو روال باشه،و طبق تجربه ی خودم میگم دعوا و قهر همه چیو بدتر میکنه،با آرامش حرفاتو بزنی تاثیرش بیشتره،شما الان زیر یه سقف رفتین و مزه ی ارامش خونه ی خودتونو چشیده امیر،احتمال اینکه نخواد تو و زندگیتونو از دست بده خیلی بیشتره،من نه که خانواده ی شوهرم بینمونو بهم بزنن اما الان یجوری شدم که کوچیکترین حرکتشون بهمم میریزه،مام الان ۳ساعت فاصله داریم با مادرشوهرم اینا،میتونیم امسال برگردیم نزدیک اونا،اما من واقعا نه توانشو دارم نه میخام که برگردم و اینو تو آرامش همیشه گفتم به شوهرم

سلام ایلدا.

بارها اینا رو برات تایپ کردم.

ولی بازم می نویسم منتها مختصر.

همسرم خوبه،دو تا بچه دارم،زندگیم آرومه و همسرم دو سال اخیر طرف منه

ولی اگه بچه نداشتم فرااااار می کردم از این زندگی.

چون بخاطر خانواده ی همسرم حتی یک روز احساس خوشبختی و ذوق نداشتم 

و ندارم

و نخواهم داشت

خودت تا تهش رو متوجه میشی مطمئنم 

💔🖤

ایلداااا خوبی گلم

چیشد؟

برگشت امیر آقا😬

سعی میکنم اگر نظرو راهنمایی که میکنم اول کل تایپیک رو بخونم وطبق شرایط استاتربعدا نظر بدم پس ممنون میشم اگر نظری تو تاپیکم دادین کل تاپیکارو بخونید و ازشرایطم آگاه باشیدبعدا نظر بدین اینجوری همو با حرفامون اذیت نمیکنیم🌺🪻🌺🌷
ایلداااا خوبی گلم چیشد؟ برگشت امیر آقا😬

سلام عزیزدلم خوبم قشنگم نه بابا اصلا فرصت نشد امیر بره، یه سری جریاناتی پیش اومد . 

دیروز گفتم خواهرم پیام داد برای ناهار میام اونجا ، هنوز نیومده بود که مامانم زنگ زد و عصبانی گفت بچه رو بفرست خونه نمیخوام از تو الگو بگیره مثل تو بشه، منم از همه جا بیخبر گفتم سلام کدوم بچه؟ چیشده؟ گفت خواهرت اونجاست بگو زود بیاد خونه حال بابات بده، منم هرچی حال بابام رو پرسیدم مامانم میگفت به لطف شما خواهرا حال خوبی براش مونده و..... خلاصه وقتی مطمعن شد خواهرم پیشم نیست قطع کرد و تا شماره ی خواهرم رو گرفتم صدای در شد گفتم حتما خودشه البته بعید میدونستم هنوز از تایم تعطیلی مدرسه اش مونده بود درو باز کردم خواهرم بود . برام تعریف کرد که با مامانم شدیدا دعواش میشه و میگه دیگه پامو تو این جهنم نمیذارم خوشبحال ایلدا که خودشو نجات دادو یه سری حرف دیگه به مامانم میزنه و تهدید میکنه دیگه برنمیگردم خونه تو مدرسه هم دنبالم نگردین الکی و از خونه میزنه بیرون. 

این خواهرمم نور چشمی مامانمه یعنی شرایطش تو خونه از بقیه بهتره البته بهتر بودن تو اون خونه اونطوری که بشه فکر کرد نیست، درنهایت اینکه مثلا سهم گوشتش بیشتر بود، حق داشت در هفته لباس بیشتری رو ماشین بندازه، مدرسه ی دلخواهش با شهریه ی بالا درس بخونه و... اما خب ایشونم جنگ روانی داشت با مامانم. 

در عزیز دردونه بودن خواهرم برای مادرم همین بس که وقتی از خونه رفته مامانم دنبالش میگرده اما برای من اینکارو نکرد و حتی لجبازی کرد و گفت ایلدا حق نداره پاشو تو خونم بذاره. 

خلاصه بگم سرتو درد نیارم عزیزم ، همسرم ظهر اومد سعی کردیم جلوی خواهرم چیزی رو بروز ندیم سن بلوغ هم که هست خیلی روحیه اش حساسه مخصوصا اینکه باهم صمیمی هستیم و خیلی غصه ی زندگی منو میخوره. 

بعد ناهار من و امیر یکم نصیحتش کردیم که برگرده خونه ولی مرغش یه پا داشت میگفت بسه تحمل کردم حتی یه جایی زد زیر گریه و گفت نکنه مزاحم شمام اگه اینطوره که از اینجا برم که باز امیر از دلش در آورد. 

بعد ناهار داداشمم اومد پیش مون و یه تایمی من و امیر تو اتاق رفتیم و گفت به بچها چیزی نگو تا هر زمان دلشون بخواد اینجا بمونن . 

منم دیگه تو اون شرایط دراین باره بحث نکردم یعنی انقدر ذهنم درگیر بود هم اینکه مامانم گفته بود حال بابات خوب نیست البته انقدر این دروغ رو گفته بود که بقولی حناش دیگه پیش مون رنگ نداره چون بابام دیابت داره و همیشه به همین قضیه تهدید مون میکرد. 

 من نگران بودم خواهرم میگفت بابا خوبه و مامان بازم الکی میگه اما دلم آروم نمیشد و با درگیری زیاد بین عقل و قلبم بالاخره چندبار به شماره ی بابا زنگ زدم جواب نداد به دوسه نفر از کارمند هاش که تو کافه بودن پیام دادم پرسیدم بابا اونجاست و اونا گفتن از دیروز نیومده کافه. 

گفتم برای خوب شدن حال خواهرم بریم بیرون قبلش به امیر گفتم تو مجبور نیستی اینجا بمونی و مختاری به برنامه هایی که از دیشب ریختی برسی  که گفت خجالت بکش من تو این وضع چه برنامه ای میتونم داشته باشم و تا آروم شدن شرایط هیچ حرف و بحثی نمیکنیم دراین باره. 

همسرم که رفت سرکار من و آبجی و داداشم رفتیم خونه خاله ام و سرشب مامانم به داداشم زنگ زد که بیا بیمارستان حال بابات بد شده 

ماهم سرپا کنده سریع رفتیم بیمارستان ، بابام دیابت داره و استرسی هست یعنی وقتی استرس داره قندش اذیتش میکنه و انقدر به خودش استرس داده که قندش روی 800 بوده دکتر ها بهش گفتن ببین دعای خیر چه کسی پشت سرته که هنوز زنده ای یا کما نرفتی . 

اونجا درگیر بابا شدیم و امیر هم اومد بیمارستان هرچند مامانم ناراحتی خواهرم و غصه ی بابامو سرمن خالی کرد ولی خب بیمارستان تنهاشون نذاشتم جالب تر اینجاست من از همه جا بیخرم تنبیه شدم ولی مامانم خواهرم رو بغل کرد و گریه کرد .

عموم میگه بزگترین غم بابات تویی از وقتی این مساله پیش اومده انگار پیر شده و امروز با مامانت شدیدا دعوا میکنه و بهش میگه بچهامو ازم گرفتی حسرت دیدن دخترم به دلم موند اینکه بیام خونه ببینمش، صداشو بشنوم و حالا نوبت دختر دیگه ام هست؟  داداش کوچیکه میگه بابا تمام لوازم خونه رو زده شکونده و بعد حالش بد شده 🥲 بابام نسبت به دختر هاش همیشه مهر و محبت بیشتری داشت یعنی قبلا داداشمم خونه رو ترک میکرد اما انقدر براشون جدی و ناراحت کننده نبود. 

خلاصه تمام دیشب درگیر بودیم وقتی رفتم پیش بابا گفت خواهر و برادرت رو تنها نذار سرپناه شون باش و اگه یه روز نبودم نذار تو اون خونه دق کنن. 

دیشب تا ساعت 1 شب بیمارستان بودیم تا بابا مرخص شد و گفت من تورو از خونم بیرون کردم ولی تو چندروزی به خواهرت پناه بده تا حالم بهتر بشه و یه فکر جدی بکنم . 

ماهم اومدیم خونه هرچند مامانم مخالف بود و تمام مدت جلوی امیر آبروریزی میکرد 😢 اما هیچکدوم جوابشو نمیدادیم مخصوصا بابام که تمام درد مامانم قهر بابام بود. 

دیگه تا رسیدیم خونه هرکدوم یه قسمتی بیهوش شدیم از خواب من با لباس بیرون روی تخت خوابیدم و الان بزور بیدار شدم که برم محل کارم 

#ملی_گرا 💚🌱                                                                                                                    آریایی پرست هستم ،من دختر ایرانم.... ایلدا هستم از نسل ارتمیس و نژاد بی همتای کوروش بزرگ😍                          #درتکاپوی_آفرینش_دوباره                            خیلی جالبه ما فکر میکنیم هرچیزی که میبینیم یا حس ‌میکنیم رو باید بگیم اما :ادب یعنی اندکی تأمل میان آن چیزی که من حس میکنم و آن چیزی که بروز میدم...                                                (من کورش هخامنشی فرمان دارم که بر مردمان ملال نرود که ملال مردمان ملال من است و شادمانی مردمان شادمانی من.بگذارید هر کس به ایین خویش باشد.زنان را گرامی بدارید.فرودستان را در یابیدو هر کس به تکلم قبیله خویش سخن گوید.گسستن زنجیرها ارزوی من است.ما شب و شقاوت را خواهیم زدود و زندگی را ستایش خواهیم کرد.تا هست سرزمین من اسمانی باد) مستدام باد ایرانِ کوروش 🫶
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687