جاری کوچک و خواه شوهر یه تیم هستن از اول .من قبلا سعی کردم بهشون نزدیک شم ولی نشد منم بی خیال شدم .جاری بزرگ هم بی طرف ه ولی تمایل داره با اونا باشه .مثلا وقتی میاد که اونا هستن
حتی وقتی میان خونه ما با هم پچ پچ می کنند .بگو بخند .منم برم تو جمع شون در گوشی می حرفن .در حد سلام خداحافظ هستن با من
با بچه منم سردن.حالا جاری ها بماند ولی خواهرشوهر که عمه هست عملا فرق میذاره
مهمونی با هم میرن من تنها میرم به من خبر نمیدن
یا عروسی با هم می رقصن.بن من نمیگن تو هم بیا .من م با غریبه مثل دختر عمه شوهرم می رقصم اکثرا هم نمی رقصم چون تنها می مونم
یا دورهمی دارن از غریبه همه رو دعوت می کنند به جز من
سر تبریک سال نو و اینا هم رنگ میزنند شوهرم میگن بده فلانی و یه تبریک سرد
تو تولد بچه هاشون چند بار پیش اومده از بچه من و من عکس نگرفتن یا کج و کوله گرفتن
منم دیگه کم میرم و عملا منزوی شدن .جوری که بچه م میگه نریم خونه مادرجون
مادرشوهر و هم بی طرف ه
شوهرم میگه تقصیر تو هست تو کم حرفی .ولی من وقتی حرف هم بزنم بخوام سر صحبت باز کنم سرد و کوتاه جواب میدن
در مورد کادو هم من عاشق کادو دادنم .برای بچه ها به نظرم بهتر از پول ه .چند بار کادو خوب و گرون به بچه ها جاری و خواه شوهر دادم دیدم انداختن خونه مادرشوهر .منم دیگه پول میدم و محل نمیدم
اینم بگم من بدی نکردم صادقانه .ولی وقتی دیدم همه اون لطف ها بی جواب ه منم سرد شدم