همسرم فکر میکنه کارش خوبه بقیه رو مسخره میکنه ک فلانی اشتباه کرد باید اینکارو میکرد
الان اون خونه خریده همسرم نتونسته ی پس انداز داشته باش
حتی من خودمم میگم ی جوری بحث میکنه به خودم شک میکنم ک انگار من اشتباه کردم
کلا همه رفتاراش اشتباهه
ی بدهی هس دو ساله طرف زنگ میزنه نمیده میگم بده میگ گوه میخوره
چجوری باهاش حرف بزنم ک بگم به عهده ی من بنداز خودت بلد نیستی اینا
چجوری اخه خستم بخدا
ولش کن تو مثعول کارای اون نیستی
اعتماد به نفس کاذب داره
میدونم چی میگی کلا اونایی که زیاد منم منم میکنن هیچی نمیدونن
شوهر منم تقریبا اینجوره. من که کاری ازم برنمیاد
اوایل ازدواجته؟
منم اوایل ازدواجم همینطور بود شوهرم بی‌نهایت و بی‌شمار رفتارهای عجیب و غیر قابل درکی داشت که اصلاً هیچ دلیلی نداشتن مثلاً دروغ بگه بدون هیچ دلیلی یا مثلاً تیکه زیاد بندازه و شوخی‌های بی‌جا خلاصه انقدر رو مغزش کار کردم خیلی آروم و آهسته آهسته بدون اینکه تو مخش باشم
عملاً دوباره از اول تربیتش کردم تا اینکه کم کم رفتاراشو درست کرد و الان خدا را شکر خیلی خیلی فرق کرده دیگه اون اخلاق‌های غیر قابل تحمل اصلاً نداره الحمدالله
حتی به زبون نمیاره ولی خودشم خیلی پشیمونه از رفتارهای قبلیش
و اینم بگم که اصصصلا قبول نمیکرد که اشتباه میکنه و اصصصلا هم حرف منو نمیفهمید ینی یه حرف ساده رو گاهی مجبور می‌شدم چندین و چند بار به طرق مختلف تکرار کنم تا متوجه بشه الانم یه وقتایی همین هست ولی اصلاً دیگه قابل مقایسه با اون آدم قبلی نیست
واقعا
بابا من دو ساله میگم اینکارو بکنیم اونکارو نکن میگه چشم ولی کاره خودشو میکنه
این اصلا اشتباهشو هم گردن نمیگیره ی جوری حرف میزنه به خودم اصلا شک میکنم
اونقدر کارای اشتباهی داره ک نگو حتی مشاوره هم گف امیدی به همسرت نداشته باش هچ معلوم نیس چیکار کنه
آره من یه وقتایی وسط بحثمون واقعاً دستمو می‌ذاشتم رو قفسه سینم و می‌گفتم الانه که قلبم از دستش بگیره بیفتم بمیرم انقدر که حرص می‌خوردم و از ته قلبم ناراحت می‌شدم
یکم پروسه زمانبری متاسفانه تربیت خانواده‌ها اجع به پسرا کاملاً یه جور دیگه است یه جوری تربیت میکنن انگار قرار نیست هیچ وقت ازدواج کنن پر از عیب و ایراد و اشکال پر از اخلاقای بد ولی خب ما مجبوریم دوباره یه جورایی تربیتشون کنیم شاید یکم زمان ببره اما بالاخره درست میشه و خیلی خیلی از اینی که هست بهتر میشه انشالله
بببین من شوهرم دو سال بیکار بود هرچی بهش می‌گفتم برو دنبال کار می‌گفت اگه خدا بخواد کار پیدا میشه می‌گفتم خب تو باید از جات بلند شی یا نه؟؟
یعنی برای یه همچین موضوع ساده و بدیهی ای من حرص می‌خوردم و دو سال مثل اسپند رو آتیش بالا و پایین می‌پریدم تا بالاخره درست شد و رفت سر کار
ببین من نمی‌دونم اعتقاداتت چطوریه
ولی از خدا بخواه که اصلاحش کنه اگر نماز می‌خونی بعد نماز خیلی براش دعا کن به نیتش قرآن بخون به نیت درست شدنش صدقه بده واقعاً واقعاً من احساس میکنم خدا خواست که انقدر تغییر کنه وگرنه انقدر اخلاقای بی‌شمار و عجیب غریبی داشت که واقعاً ترک کردن همشون در عرض ۵ ۶ سال واقعاً شدنی نیست
از خدا بخواه هم به خودت صبر بده توی این پروسه هم کمک کنه هم به شوهرت کمک کنه که راحت همه اخلاق‌های بدشو ترک کنه زودتر
