همش بهش گیرمیدادم که نروپیش دوستات چون درحد مرگ به رفیقاش حسودیم میشد که بااون حرف میزنن هی میبینشش هی بهش شک میکردم
یا هی میگفتم که چرا دیرسین میکنی(شاید یک دقیقه نهایتش دیر سین میکرد)
هی توقع داشتم ا کاروزندگیش بزنه بامن حرف بزنه
همین باعث شد حسش کم شع
البته الان بعدگذشت چندسال ادم شدم فهمیدم واقعا رفتارم زیاد بچگونه چرت بوده🚶🏼♀