ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
صبح بردمش واکسن، از تو ماشین گریه کردم، اومدم خونه خوابید نشستم بالاسرش گریه...
هر چی ام میگذره بدتر دارم میشم.. سردختر اولم دل گنده تر بودم.. الان رو هر دوشون اینطورم...
🖤💚🇮🇷الهي رِضاً بِقَضائِكَ و تَسْليماً لِامْرِكَ وَ لا مَعْبودَ سِواكَ يا غِياثَ الْمُستَغيثين؛ ما را برای گریه سر آستین بس است...🍂 هی خوابیدم و بلند شدم، هر بار گفتمکاش خواب بوده باشه، اما واقعی بود...💔هنوزم صبح که بلند میشم، همه چی تو ذهنم میچرخه، و یادم میاد که نیستین... تا کی قراره این ماجرا تکرار شه؟؟؟🥀
شوهر شجاع من میره بیرون از اتاق تزریقات وایمیسته میگه من که اصلا نمیتونم .انقدر دور میشه که صدای گریه اش رو نشنوه .اگه تو اتاق باشه انقدر به پرستاره میگه زودباش زودتر تمومش کن .بنده خدا پرستاره هول میشه کارش رو خراب میکنه
من مجبورم بمونم تو اتاق و دست و پای بچه رو محکم بگیرم و همزمان دلداریش بدم
منم دستشو نگه داشته بودم خودمم هق هق میزدم جوری ک تکون میخوردم میترسیدم سوزن بشکنه تو دستش هی میگفتم توروخدا زودباش توروخدا بنده خدا بیشتر حول شده بود رگ بچمم پیدا نمیشد دیگ بدتر