مامانم میگه نمیاید خونه ی ما . منم گفتم نه فعلا همسرم سرش شلوغه . گفت امشب مهمون داریم نگاه کن با همسرت نیایی اینجا . خیلی ناراحت شدم ما اصلا قصد رفتن نداشتیم . و همسرمم اصلا تا حالا برای شام و نهار نرفته اونجا . فقط منو برده از دم در و برگشته . دلم گرفته واقعا . البته چون کسی که دعوتش کرده با همسرم رابطه شون خیلی بده گفت برای همین خاطر میگم ولی من دلم گرفت. ما اصلا آدمایی نیستیم که بی دعوت جایی بریم . واقعا حسرت میخورم به رابطه ی مادر و دختری مادر شوهرم با دخترش انقدر خوشحال میشه وقتی خواهر شوهرم هر ساعتی میره خونشون حد نداره
متاسفانه من لیاقت همسرم رو ندارم . امروز اینو فهمیدم با حرفای مادرم . همسرم خجالتیه و نمیاد برای شام . بعد شام میاد فقط دنبال من همینطوری هم نیم ساعت یک ساعت میشینه خونه ی پدرم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
عزیزم اینطوری نگوو،از این به بعد بیشتر هواش داشته باش یا مثلا وقتی شام میخوای بری خونه مامانت ...
چی بگم واقعا . امروز به حرفهای عمو هام و عمه هام رسیدم . خانواده ی مادرم همیشه از جیب پدرم پول میخورن همیشه اونجا هستن . داییم هر شب اونجاست عیبی نداره اون وقت برای ما که بچه هاشون هستیم اینه وضعیت . من که اصلا نمیخواستم برم ولی خیلی زیاد بهم بر خورد . یعنی ما انقدر ندیده هستیم که تا بفهمیمم اونجا مهمون دارن سریع پا شیم بریم واسه شام