بچه ها مادر شوهرم اینا خونه نیستن اما برادرشوهرم و زن و بچش تو خونه ی اونان. یعنی خونه یکی هستن . مادر شوهرم باغچه رو سپرد به شوهرم که بهش برسه تا بیان.
آلام داشتم میرفتم بیرون شوهرم گفت کلیدو بردار برو باغچه رو آب بده!
گفتم من نمیرم خودت برو. گفت چرا مگه چیه، گفتم اونا نشستن اونجا اونوقت من برم باغچه خونه شون آب بدم بیام؟!!!!
حالا شب میخوام بش بگم یه کم فکر کن بعد حرف بزن درسته من همه چی رو راحت میگیرم خاکی هستم ولی دلیل نمیشه منو دست کم بگیری اینقد. اه