فکر کردم شما برادرزاده منی تاپیک زدی
میخوای بهت علت بگم؟برای من که اینطور بود از ی جا به بعد مجبور شدم تغییر رفتار بدم.
زن داداشم به شدت تو زندگیم دخالت و موذی گری میکرد.
بچه اش رو راه به راه میفرستاد خونه ما شب هم میموند بدون اینکه مراعات شوهر منو بکنن.
من هروقت مهمون داشتم سر ظهر سر و کله برادرزاده ام پیدا میشد بدون اینکه در نظر بگیره من اندازه مهمون غذا درست کردم (ماشاالله پر خوراکم هست) یا حتی مهمون نداشتیم بی خبر میومد بارها من خودم غذا نخوردم که اون بخوره.
بعد کوچیکترین رفتارهای ما رو میرفت گزارش میداد و همونا باعث دخالت بیشتر میشد تازه خیلییییی هم زود بهش برمیخوره (مخصوصا اگه بحث شکم وسط باشه)
خودشو با بچه من که کوچولوعه مقایسه میکرد.
کلا توقعشون زیاد بود.
بی احازه میرفت سر یخچال من اصلا اینکارو نمیپسندم
خودم خیلی مراعات دیگرانو میکنم با اینکه دو تا بچه کوچیک دارم یک بار زحمتشون ندادم بچه ام رو بسپرم بهشون خودم برم پی گردش تفریح یا دکتر و آرایشگاه به خودم و شوهرم سختی میدم ولی راضی نیستم دیگرانو تو زحمت بندازم توقع دارم بقیه هم یکم مراعات منو بکنن.
منم مجبور شدم تغییر رفتار بدم الان اون دوتا خواهر دیگه ام از نظرشون عمه های خوبین ولی مطمئنم اونا هم اگه راه دور نبودن مجبور میشدن تغییر رفتار بدن