بهم گفت طلاهاتو بده کار راه بندازم
شرط کردم که خونه رو بنامم کنه تا بزنم
قبول کرد، خونمون مشکل داشت سندش یکم کارای اداریش طول میکشید، گفت تو بده من کارش حل شد میزنم به نامت
الان که کارش راه افتاده میگه نمیزنم، میگه اگه الکی نمیگفتم خونه بهت میدم که نمیدادی بهم طلاهاتو
طلاهام زیاد بودن، دلم میسوزه
خاک تو سر احمقم که بهش اعتماد کردم
اعصابم خورده
شماها مثل من خر نباشید