خب من احمق ببخشیدا بخاطر چند روز که باهاش حرف زدم و ازش خوشم اومد حاضر شدم از یک چیز خیلی مهم که همه ارزوشو دارن بگذرم که با این ازدواج کنم
بعد یهویی به خودم اومدم چون ایشون الان هم نمیخواد اقدامی کنه و من باید صبر کنم، واسه همین با خودم گفتم این که حاضر نیست الان کاری کنه یا حداقل تا چندماه دیگه هم میگه نمیکنه پس چرا من واسه ایندم کاری نکنم بشینم تا بیاد با هم ازدواج کنیم
از کجا معلوم زیر قولش نزنه ، چون برای اومدن باید خرج کنه و الان نمیخواد بکنه شاید اصلا نظرش عوض شد توی این مدت از یک نفر دیگه خوشش اومد ولی من هر روز وابسته تر میشم