من خودم ی خاطره خنده دار دارم
رفته بودیم تبریز خونه دایی شوهرم
آش رشته نذری داشتن
عروسشون نعنا داغ از دستش میوفته میریزه رو فرش
ماشوهرش که زندایی شوهر من میشه به شدت حساس و وسواسیه
اینم بگم دایی شوهرم دو تا دختر سلیطه و وحشی داره
دختر این خانم که حامله بوده
دیگه شروع میکنن به دعوا و داد و بیداد که چرا نعنا داغ هارو حروم کردی و اینا
دیگه خلاصه جونم براتون بگه فحش و فحش کشی ج..ن...ده و اینا به عروسشون گفتن
پرتش کردن رو زمین یکی موهاشو میکشید یکی لباسشو
خلاصه همه ترسیده بودیم که دیدیم لگد زدن تو شکم دختر حاملش 😐😐😐😐
چون داشت از مامانش دفاع میکرد بعدش پسر دایی شوهرم میاد از زنش دفاع میکنه دعوا و کتک کاری میکنه مشت میگن با دماغ شوهر خواهرش که چرا به زن من بی حرمتی کردید
خلاصه هم مسافرت هم آش کوفتمون شد 😂😐
حالا شما بگید