بدترین دعوا که مال ۲۵سال پیشه
دو تا همسایه داشتیم ،اینا باهم جاری بودن
شب یکیشون خونه اونیکی مهمون بودن، همون شب دو تا جاریا با هم دعواشون میشه
فرداش شوهراشون میرن سره کار
این دوتا زن باز دعوا و فحش کشی تو کوچه
همسایه ها هرکدومو میبرن یه گوشه که اروم شن
مادره من و چند نفر دیگم همینطور، نزدیک یکی دو ساعت با یکی از این جاریا که دقیقا خونه بغلی ما بودن حرف میزد که ارومش کنه
ظاهرن همه اروم شدن و رفتن خونشون
دقیقا پنج دقیقه بعد یه گلوله آتیش دوید اومد بیرون
یکی از جاریا که خونش بغل ما بود با نفت خودشو سوزوند
میدویید داد میزد سوختم،لباس تنش پلاستیکی همه آب شد چسبید به تنش
لخت افتاده وسط کوچه پوستش قشنگ سوخت
مادر من بدو رفت پتو اورد بندازه روش خاموشش کنه
زنه انقدر قشنگ بود هنوز چهرش یادمه چشمای سبز پوست سفید یکم تپل
دوتا بچه دختر دو قلو داشت دو سه سالشون بود
امبولانس اومد بردش
اخرم فوت کرد
جاریشم پلیس برد
فقط این وسط دوتا بچه کوچیک بی مادر شدن که بعدا شنیدیم خالشون نگهشون میداره شبیه مادرشون بوده بی تابی میکردن
نزدیک ۲۵سال میگذره هنوز عین یه فیلم جلو چشامه😭