2737
2734

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

اولین حرکت نی نیمم هفته نوزده نشسته بودم با شوهرم رو مبل یهویی دوتا تکون خورد من شوکه شدم شوهرم فهمید زود دستشو گذاشت رو شکمم ولی دیگه تکون نخورد😂😂😂شوهرم گفت انقد انگولکش کردی تکون خورده بهش دست نزن رو شکمتو بپوشون بزار بخوابه

یه زمانی ژلوفن من بودی از وقتی شدی استامینوفن بقیه دیگه شیاف منم نیستی بی بی😂
2728

ما تو ۱سال و۳ماه دوستیمون 

عین دو تا مجسمه بودیم 

من پایه بودما😂😂شوهرم پایه نبود 😐😐هی میگفت من به کسی حز زنم نمیگم عزیزم 

به کسی جز زنم دست نمیزنم😠همش با خودم میگفتم اه خوش به حال اون زن عوضیش با این شوهرش😆آی حرصم میگرفت این بشه واسه یکی دیگه😂

گاهی در یک مکان تاریک هستی و فکر می کنی مَدفون شده ای اما در واقع تو را کاشته اند 🌱 “کریستین کین”
2740

ما اولین بار دم خوابگاه من همو دیدیم با مامانش بود .ماچ هم یادمه یبار قرار داشتیم بی تربیت گرفت تو کوچه ماچم کرد شکه شدم  الان بهش میگم میگه خاستم خجالتت بریزه  

خدایا شکرت.هنوز تو حیرتم ولی میدونم ک حکمتی هست

اولین باری ک دوتایی بعد عقد رفتیم مسافرت شمال مامانم اینا قبلش رفته بودن ما رفتیم سه چهار روز موندیم بعد باز منو شوهرم برگشتیم مامانم موند اونجا منم تا تهران با شوهرم حرف نزدم گریه میکردم😂😂بیچاره هی بم میگف بیا برگردیم تورو بذارم پیش مامانت خودم بیام گفتم نه

هم دوس داشتم پیش شوهرم باشم هم مامانم😂😂بچه ننه م 🤣🤣

❤❤💛خدایا دخترامو بتو میسپارم اللهم صل علی محمد وال محمد💛❤❤

اولین باری که بعد عقد رفتیم بیرون یه روز بعد عقدمون بود که از خونه مامانم که نزدیکه فرودگاه مشهده تا کوهسنگی رو پیاده رفتیم یادش بخیر بس که راه رفتیم  رگای پام گرفته بود 

اولین کادویی که قبل عقد برام گرفت یه ادکلن بود

توهرتاپیکی غلط املایی ببینم  تذکر میدم  لطفا ناراحت نشین دوستای گلم 😍😍😍😍😍😍

بچه ها من يه بار با شوهرم رفته بودم كوه اون موقع دوست پسرم بود البته منو بوسيد يه پسره ديد اومد داد و بيداد كه الان زنگ ميزنم بقيه هم بيان و ميديمتون به پليس😂😂😂😂 پنج هزار تومن داديم بهش راضي شد رفت😂 ولي كوفتمون شد😂😂😂

دل آرام گيرد با ياد خدا❤️

اولین باری که قرار بود همو ببینیم

چون قرار بود من بعد از ظهر برم شهرستان

بهش گفتم صبح فقط یه نگاه میام میبینمت و میرم

داشتم از خونه میرفتم بیرون که مامانم یه کیک یزدی داد دستم گفت بیا بخور 

از در خونه که رفتم بیرون شروع کردم خوردن خیلی خشک بود 

قشنگ یه گوله چسبید به گلوم

اونم سر کوچه منتظرم بود 

وسطای کوچه بودم دیگه داشتم خفه میشدم نمیتونستم نفس بکشم

همش اوق میزدم تو کوچه 

نشستم لب جوب 

خلاصه به زووووور اون کیک وامونده رو قورتش دادم

وقتی رسیدم بهش چشمام کاسه ی خون بود همینطور اشکم میومد نه این که گریه کنما

از فشار تنگ نفس که گرفته بودن

خلاصه یه ضایه بازاری بود

داشتن حافظه ی خوب،بدترین مجازاته. 😕
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز