چند روز پیش رفتم بازار خرید کنم ...دیدم یه خانمی که قدش خیلی کوتاه بود و چادر مندرسی پوشیده بود وایساده زل زده به من ...
خیلی دیگه نگاهم کرد...رفتم نزدیکش.گفتم ببخشید کاری دارید؟
گفت آره میخوام یه لوبیا از قفسه بردارم...
فکر کردم قدش نمیرسه...
رفتم براش بردارم دیدم خجالت زده است...
گفت پولش را ندارم!
من روبروی خودم قرار گرفتم !
من که از یک خانواده فقیر بودم و در حسرت اینکه روزی بتونم راحت برم بازار و خرید کنم بدون اینکه نگران باشم پول کم بیارم ...و رسیدم به این نقطه با تلاش و شاغل شدن ...
اما اون روز در بازار حالم خوب نشد!
چون وقتی شما پولدارترین هم باشی، اما اطرافت فقیر باشند، بازم حالت خوب نیست ...
کاش ....