شمارش رو که دیدم دلم ریخت اول نخواستم جواب بدم قطع شد ولی بعدش به حرمت مادری که برام میکرد خودم بهش زنگ زدم این خانوم خیلی نسبت به من محبت داشت کمتر از مادر خودم دوسش ندارم خیلی ازم شاکی بود ولی بیشتر گریه هاش عذابم داد، بنده خدا کلی التماسم کرد تروخدا پای پسرم بمون داره نابود میشه افسرده شده..... گفت خونه ما هرشب عزاداریه و...... هرچی گفتم ما راهی برای رسیدن نداریم فایده نداشت میگفت فرار کن گفتم نمیتونم فرار کنم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
یه دختره همکلاسیه من بود اونم اسم عشقش محمد بود اونم خانوادش مخالف بودن از سال اخر دبیرستان تا سال اخر دانشگاهفکر کنم ۴ سال شده بود ک همدیگرو میخواستن دوستم بشدت خوشگل بود چشمای سبز داشت از خیابون ازش خواستگاری میکردن از بس ناز بود خلاصه ک ب هم نرسیدن و پسره زودتر ازدواج کرد بعدم دوستم.یاد اون افتادم