2737
2739

قدیما دیده بودم. فک کنم با یه پسر یود برا همین

روله ی کوردم.🕊🌞     ما دخترهای غمگینی بودیم که ارزوی یک روز بدون حجاب بیرون رفتن را داشتیم،. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی خودمان را گول میزدیم .و خاطرات دزدکی مدرسه٫سختگیری های پی در پی مدیر بخاطر برداستن ابرو  .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه سرمان نباشد. ابروی پدر را که دستش خونی است ببریم یا چشم سفید باشیم. ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل عروسک خیمه شب بازی. بازی کنیم و دیگر چیزی را حس نکنیم. و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که   داس دارد…
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



چون بهش تهمت زده بودن که دوست پسر داره حتی خودشونم میدونستن تهمته و ملوک کاری نکرده اما کشتنش که مثلا نشوت بدن خیلی غیرت دارن

عموش فکر میکنم پدرش رو خیلی برای مرگ ملوک تحریک میکرد

من و تو خم نه و درهم نه و کم هم نه که می باید باهم باشیم
2742

بخاطر اینکه  شایعه افتاد با کسی در ارتباطه پدرشن ناخواسته اونو کشت بخاطر حرف مردم و چال کردن تو خونه ش

شاد باش بخندی میگذره ناراحتم باشی میگذره پس بخند که حداقل به خوشی بگذره    
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687