2752
2734
عنوان

1403/03/03عروسیمه😍😍😍+فیلم

| مشاهده متن کامل بحث + 2779 بازدید | 130 پست

مبارکه

: (بادبادک تنها همان قدر از آسمان سهم می برد که نخش به او اجازه دهد. اما خود را با خیال در زمین نبودن آرام میکند نگذار هیچ نخی به تو وصل باشد .نخ ها لایق عروسک های خیمه شب بازی هستند و بس .... ) ""چه میدونم"" .... منم اولین باره دارم زندگی میکنم ..............🖤🖤من اگر نیکم و بد تو برو خود را باش ... هر چه انسان تر باشی زخم ها عمیق تر=/ خواهد بود ... هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر  غصه خواهیم داشت...٪^ا نمیدانم چرا ؛*هرگز جسد انهایی که میگفتند بی تو میمیرم پیدا نشد ... اینجا در دنیایی من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل می سپارندو گریه میکنند.. گاهی رد بعضی از زخم ها باید توی وجودت بمونه تا دوباره تکرارش نکنی🥀🥀  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

2731

پس بگو چرا استینای لباستون بلنده

مثل دستمال رقص استفاده میکنید

ت‍‌ت‍‌ل‍‌و میگه: در عالم هستی ، من وجود ندارد !! ما تنها ما می‌شناسیم...     خلاااص👑       سُکوت گاد تَرین لِوِل پُختگیه/گࢪگ.بآش.نزآࢪ.نسلت_بسۅزه💯📿                 #آࢪزۅ.باش.نہ_خاطࢪه👩‍🦯                  میگن علم بهتر است یا ثروت ولی کتابو مُفتی نِمیدن بِخونی؛)! 🤣💸🙃                                   یا مثل یه شاه راه برو یاجوری راه برو که برات مهم نیست شاه کیه با الاغ بحث نمیکنن ..سوارش میشن 🤙😹ه‍‌زارت‍‌‌ا روی‍‌‌ا ک‍‌ش‍‌‌ت‍‌‌ه م‍‌ی‍‌‌ش‍‌‌ه ت‍‌ا ی‍‌‌اد ب‍‌گ‍‌‌ی‍‌‌ری زن‍‌دگ‍‌ی روی‍‌ای‍‌ی ن‍‌ی‍‌‌س‍‌‌ت🦅 بم‍‌ن‍‌چ‍‌ھ رو ی‍‌اد ب‍‌گ‍‌ی‍‌ر ت‍‌ا ب‍‌ت‍‌وچ‍‌ھ رو ن‍‌ش‍‌ن‍‌وی   نبر صدا تو بالا برام لاتی پُر نشه .فاز عوض کن که منم از اون کانال درام. ایزی ایزی تامام تامام😏          گـ‌اهـے بـ‌ایـב باخـ‌ت تـ‌ا بُرב

خلکی چونه؟؟؟ 

روله ی کوردم.🕊🌞     ما دخترهای غمگینی بودیم که ارزوی یک روز بدون حجاب بیرون رفتن را داشتیم،. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی خودمان را گول میزدیم .و خاطرات دزدکی مدرسه٫سختگیری های پی در پی مدیر بخاطر برداستن ابرو  .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه سرمان نباشد. ابروی پدر را که دستش خونی است ببریم یا چشم سفید باشیم. ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل عروسک خیمه شب بازی. بازی کنیم و دیگر چیزی را حس نکنیم. و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که   داس دارد…
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز