یکی از فامیلامون میخواسته مامانش رو بکشه
ع.رق خورده و رفته خونه مامانش ، مامانش هم تنها بوده دست مامانش رو پیچونده و انداختتش زمین و دست گذاشته رو گردنش و خفش میخواسته بکنه مامانه هم انقدر جیغ زده که از حال رفته و همسایشون که نگرانش شده اومده تو خونشون و دیده این از حال رفته و پسرش هم دستش رو گردنشه و بعد از کلی ماجرا فامیل مون اومده خونه مامان بزرگم و اون پسره هم داه برا خودش ول میچرخه اینور و اونور