بلند میخاد بشه بیاد و شبم بمونه ، با زور ک مادربزرگم رد فرستاده اینجا بمونه ، خودشم همش اینجا میخاد پلاس شه ، مادرم شاغله و خونه نیست ، من بدبخت باید پا به پا باهاشون حرف بزنم و مهمون داری کنم ، منم گفتم نیا مادربزرگ گفته میخاد بره خونش ، برو اونجا
میدونم یا اینکار با مامانم لج میشن ، مامانم حسابی دعوام میکنه ولی حوصله ندارم ، خودم اهل رفت و آمد نیستم ، اگه میشد و مامانم بود میرفتم تو اتاق در رو میبستم