کههههه چقدررررر صبر داشت و داره و پر استقامت در برابر زندگی و مشکلات سخته کسی نخوادت مخصوصا شوهرت اما همینجور محکم بمونی من در حیرتم بخداااا
خب بگو
لایک لدفا
لایک
گذاشتی لایکم کن
مجبوره مجبور
منم لنگه زنعموتم
گاهی وقتا قوی بودن تنها گزینه روی میزه!
خداوند یک سری بنده هایی داره، واقعا آدم انگشت ب دهن می مونه. اگر اینها مومن و بندگی خدا رو می کنند، امثال من خیلی خیلی عقب ایم. 😔
منو لایک کنید مهربونا
لطفاً منم لایک کنید
سال ۷۸من ۶سالم بود ی خواستگار برای عمه م اومد و بعد چندروز عقد کردن و جشن خوبی براش گرفتن خونه ی پسره بعد همون روز عقد ی درگیری لفظی پیش اومد و فوری جمع جورش کردن من دقیق یادم نیست ب مامانمم میگم میگه منم یادم نمونده بعد اون جریان عمه م رسما زن این اقا شد و همان روز نگهش داشتن خونشون ماهم همگی برگشتیم شهر خودمون توی این مدت خواهرشوهر عمه م خیلی تماس میگرفت ب خونه ی پدر بزرگم و احوال پرسی میکرد والا بی دلیل جالبه عمه زنگ نمیزد خواهر شوهره زنگ میزد و کلی وراجی میکرد بعد مدتی پدر بزرگم ب یکی از عمو ها سپرد ک بره عمه م بیاره خونه زشته ک انقد نگهش داشتن عموم راهی شهر شوهر عمه م میشه سر ظهر میرسه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
