ما طبقه پایین خونه مادرشوهرم زندگی میکنیم و امروز مادر شوهرم رفت پیش اقوامش یه شهر دیگه و تا فردا برنمیگرده امروز پدرشوهرم گفت بیا بالا غذا رو اینجا درست کن همه باهم میخوریم منم چون بالا یکم اذیت میشم و جای وسایلای
رو نمیدونم و درکل راحت نیستم گفتم من همینجا غذا درست میکنم میارم بالا چیزی نگفت یکساعت بعد که من غذا رو گذاشتم اومد گفت چیزی درست نکنی من خودم غذا درست کردم منم نمیدونم چی بگم چون هم غذا زیاد گذاشتم چون برادرشوهرمم خونست هم احساس میکنم ناراحت شده باشه ازم😓
اضافه شو بذار واسه وعده بعد . دعوتشون کن بیان
اگر خوبین باهم حالا ی روز را تحمل میکردی طوری نبود
ولی شما هم غذا را ببر بالا با خوشرویی بگو درست،کردم باهم بخوریم ک اگر دلخوری هم هست،برطرف بشه
تو کار بدی نکردی.
غذا رو شب ببر باهم بخورید
برو باهاشون بخور و بگو جای وسایل رو نمیدونستم
تو قابلمه بزار غذا رو ببر بالا
ببر بده شام میخورن
به نظرم کار خوبی کردی،یاد میگیرن
وای چقدر پدرشوهرت چقدر لوسه ولش کن شب سهمیشونو ببر بهشون بده بگو من دیگه غذا درست کرده بودم
مث من که همیشه خدا خرحمالشون بودم تهشم خوب مزدمو دادن 🥴
بهش بگو چون جای وسایلو نمیدونستم و همینکه خونه یخودمون راحتترم برای پختو پز گفتم همینجا درست کنم بعدشم منتی نیست مال پسرته مال من که نیست دست پختم شاید زیاد خوب نباشه ولی گفتم به هرحال یکی دو روزه تحمل میکنین اونو بذار برای شام یا فردا
چه بهتر از الان مادرشوهرت عادت نکنه .شوهرو پسرشو بسپاره به شماو بره گردش.
اصلا به روی خودت نیار.وقتی دارین تو یه ساختمون زندگی میکنین .خودت باید سعی کنی فاصلتو باهاشون حفظ کنی.. اصلا کارش قشنگ نبوده که گفته بیاغذا بپز.
