عکاس عروسی دختر عموی مامانم مرد بود
و همش توی تالار و باغ بین خودشو عروس لمس بود
مثلا تانگو دست دامادو درست کرد رو کمر عروس
یا عروس میرفت چیزی در گوشش میگفت
اصللللللااااا چیز عجیبی نیست.
دختر عموم همین بود
اینکه خوبه من خودم پرت شدم تو بغل عکاس دختر عموم
یجورایی مثل پزشکه دیگه :/