مادرشوهرم دیروز اومد جلو خونه پسرش ابروی منو برد چون به شوهرم گفتم بهش بگو پیش فامیلای من گله ی منو نکنه اونا از من خوششون نمیاد چندتا میزارن روش ابرومو میبرن این خانم طلبکار اومد در خونه که چرا بهت برخورده رفته به عموم گفته من بدبختشون کردم من دیروز اومدم خونه بابام صبح زود اومده جلو خونه پدرم دعوا که چه غلطی کردیم دخترتو گرفتیم میخواست اینجا هم ابروی بابامو ببره پدرم بهش میگفت بیا تو خونه حرف بزن تو کوچه زشته بیشتر سروصدا میکرد شوهرم گوشیشو جواب نمیداد به برادرش تماس گرفتم بابا بیاین مادرتونو جمع کنید از جلو خونه بابام پسرش خجالت زده اومد بردش
دلم برای پدر و مادرم میسوزه کاملا تو سکوت هستن و این زن اینجوری مارو خورد یجوری واقعی اشک میریزه بابام میگه چیکار میکنی اینجوری دلش پر شده
گفتم این مشکل روانی داره وگرنه ما دو روز پیش باهم بیرون بودیم حالا من کاری ندارم شوهرم نقطه ضعفش اینه من از خونه برم میره خونشون دعوا به ضرر خودش تموم شده