ما تو یه ساختمان با خانواده شوهر زندگی میکنیم
قرار بود یکی از طبقه هارا بسازن که برادر شوهرم بیاد اونجا برای زندگی شوهر منم دنبال همه کارهاشون گرفت یهو موقعی که قرارشد بنا بیاد گفتن نه خاک میشه خونمون کثیف کاری و بنایی بیخیال شیم شما درعرض ده پانزده روز از اینجا پاشید از سمت اونها که تحت فشاریم حسابی ولی از سمت خانواده خودمم تحت فشارممم و این دلمو آشوب میکنه مامانم میگه فلان جا برو خونه رهن کن میگم مامان ما میخواهیم همه زرمون بزنیم خونه بخریم اگه بذارن و بشه انقدر اصرار نکن برو فلان جا رهن پولمون دود میشه میره هوا اگه نشد خونه بخریم اوخت مجبوریم بریم رهن
ولی تو ده پانزده روز که اصن نمیشه خونه پیدا کرد یکم درک کنید ما مستاجرم بودیم نمیشد بگن ده پانزده روزه خالی کنید اوخت مامانم میگه توام بااین اخلاق فلان شده ات همون شوهرت فقط میتونه تحمل آت کنه و تماس قطع کردخلاصه که هر دو طرف اشک ادمو درمیارن و غم رو دل آدم میذارن جزییات نگفتم چون حال نداشتم میشه دعام کنید گره از مشکلم باز سه دلم وحشتناک گرفته