من و خواهرم باهم زندگی میکنیم مامانم و بابام یه شهر دیگه بعد من زیاد اجتماعی نیستم نمیتونم زود بجوشم با کسی با دوستای قدیمیم هم قطع ارتباط کردیم
بعد امروز خواهرم از چند روز پیش قرار بود امروز با هم بریم کافه ای جایی مثل هفته پیش با دوستش رفت کافه
به روش نیاوردم همشم الکی میگفت توام بیا توام بیا با اینکه میدونه دوستش از من خوشش نمیاد منم بهش گفتم حس خوبی به دوستت ندارم حس میکنم از من خوشش نمیاد
آخر رفت درو بست زار زار گریه کردم خیلی دلم شکست رفتم پرخوری کردم که حالم خوب شه یکم الان حالم خیلی بدتره گند زدم به بدنم و زندگیم و همه چی کلا
خیلی احساس بازنده بودن دارم دوست دارم بمیرم واقعا