سلام خانوما چند روزی بود حالم خوب نبود فکر میکردم باردارم مادر شوهرم هم رفته خونه دخترش کرمان خلاصه من با اون وضعم رفتم خونشون کاراشون انجام میدم جاریم تازه عقد کرده میومد شام و ناهرشو میخورد بعد میرفت تو اتاق خواب برادر شوهرمو صدا میزد میگفت بیا بدون اینکه کمکم کنه میخوابید دو روزه اینجام هلاکم کرده امشب از سر جام تکون نخوردم من بوی غذا به سرم میخوره حالم خراب میشه سمت آشپزخونه نرفتم به رو خودش نمیاره هنوز نشسته اسم شامم نمیاره
چیکار کنم بنظرتون ؟