جمعه خونه ی مادرشوهرم بودیم
من دراز کشیده بودم
خواهرشوهرم زنگ زد ب مادرشوهرم
مادرشوهرم رفت تو اون اتاق ولی صداش میومد
مادرشوهرم میگفت این چ حرفیه میزنی بیچاره مریم کلی زحمت کشیده برای من وظیفش نیس که عمل کرده بیاد اینجا کار کنه (عمل بینی کردم بک ماهه) سیزده بدر اومد اینجا کلی کار کرد
بعدم گفت منو با خانواده ی شوهر خودت یکی ندون من قدر عروسمو میدونم خانواده ی شوهرت خیلی اشغالن
دلم میخواست برم گوشی رو بگیرم ب خواهرشوهرم بگم اتفاقا خوبته هرچی سرت میارن خانوادهی شوهرت