2733
2734
عنوان

شعر مورد علاقتون

124 بازدید | 27 پست

سلام خوشگلا 

نفری یه شعر بگین کیف کنیم

 

شانه ات را دیر اوردی سرم را باد برد 

خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد 

من بلوط پیر بودم پای یک کوه بلند 

نیمم اتش سوخت و نیم دیگرم را باد برد 

از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا 

بیت های روشن و شعله ورم را باد برد

با همین نیمه همین معمولی ساده بساز

دیر کردی نیمه عاشق ترم را باد برد 

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت 

وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد .

یه چیزی میگم اویزه گوشت کن زمین خدا بدجوری گرده 
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد

من همانم ک پسندید و پسندیده نشد

عاشقت بودمو این را به هزاران ترفند

سعی کردم ک بفهمانم و فهمانده نشد

  


اگر گاهی جواب نمیدم عذر میخوام.بی حوصله ام،دوست دارم نظرم رو بگم و برم،همین... لطفا درخواست دوستی هم نفرستید حرف خصوصی با کسی ندارم💚
2742

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟

باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند

یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی

دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست

رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است

باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

اگه امضامو میخونی مهربانترینم ممنون میشم برای شادی روح پدرم دعا کنی با قلب پاکت🖤🖤

.من و تو آن دو خطیـم آری، موازیان به ناچاریكه هردو باورمان ز آغـاز، به یكدگــر نرسیدن بود ...اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بودچه سرنوشـت غم‌انگیزی، كه كرم كوچك ابریشمتمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فكر پریدن بود.

2740
هعییی اسی این شعری ک نوشتی من باهاش خاطره دارم🥲🥲🥲🥲

🥲🥲🥲🥲

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد 

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم همه شهر 

هیچ کس هیچ کس اما به تو مانند نشد 

خاستند از تو بگویند شبی شاعر ها 

عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد...

یه چیزی میگم اویزه گوشت کن زمین خدا بدجوری گرده 

روزها فکر من این است و همه شب سخنم       که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود         به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم

مانده‌ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا     یا چه بوده‌است مراد وی از این ساختنم

آنچه از عالم عِلوی است من آن می‌گویم     رخت خود باز بر آنم که همان‌جا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک        چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

کیست آن گوش که او می‌شنود آوازم       یا کدام است سخن می‌کند اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می‌نگرد        یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی        یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد       به یکی عربده مستانه به هم درشکنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم      آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می‌گویم       تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد من همانم ک پسندید و پسندیده نشد عاشقت بودمو این را به هزاران ترف ...

چقدررر قشنگ 

یه چیزی میگم اویزه گوشت کن زمین خدا بدجوری گرده 
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می نشینی روبه روی ...

🥲🥲🥲🥲عالی

یه چیزی میگم اویزه گوشت کن زمین خدا بدجوری گرده 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کسی بوده که

ddrozsefid | 36 ثانیه پیش

گربه قشنگم

مانارخ | 38 ثانیه پیش
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز