روله ی کوردم.🕊🌞 ما دخترهای غمگینی بودیم که ارزوی یک روز بدون حجاب بیرون رفتن را داشتیم،. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی خودمان را گول میزدیم .و خاطرات دزدکی مدرسه٫سختگیری های پی در پی مدیر بخاطر برداستن ابرو .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه سرمان نباشد. ابروی پدر را که دستش خونی است ببریم یا چشم سفید باشیم. ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل عروسک خیمه شب بازی. بازی کنیم و دیگر چیزی را حس نکنیم. و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
"🤍" بِشِکست اگر دلِ من به فـدای چَشمِ مستت، سرِ خُم می سلامت، شِکنــد اگر سبـویی🇮🇷 "🤍⛓️" «رهـی پسرم، تو بایــد یاد بگیری از اینا کینه به دل بگیری، ولی آخ نگی!»(سرزمینِ مـــادری)"ــــــ🇮🇷🤍ـــــ"
از یه سنی به بعد غمها دیگه برای نرسیدن و نداشتن نیست..!! بلکه برای اینه که اون زمانی که واقعا میخواستی،نرسیدی و نداشتی و حالا که رسیدی و داری، میبینی چقدر غم انگیزه که دیگه هیچ مزه ای نمیده...