چجوری جلوی ترسامونو بگیرم تو ناخوداگاهمه انگار واقعا دسته خودم نیست دیشب تا چهار صبح تو اشپزخونه بودم حس میکردم واقعا یکی پشتمه همش چشم به ورودی اشپزخونه بود با اینکه حتی مامانم دیدم داره میاد تو اشپزخونه ترسیدم یا مامان بزرگم اومد یهو برگشتم دیدمش زهره ترک شدم واقعا این همیشه همراهمه ترس ازینکه ک یکی نه ادم یه موجود انگار اطرافمه بهم نگاه میکنه و اینا این افکارو چجوری دور کنم از خودم مسخرست ولی اعصاب خورد کنه واسه من!