برادرشوهر بزرگم امسال هیچکس افطاری دعوت نکرد خونه اش من گفتم دعوتشون کنم چون ناراحت شده بود خانمش هم مریض احوال هست چون مسافرت بودن هنوز عید دیدنی نیومده بودن خونمون دیشب میخواستن عید دیدنی بیان به جاریم زنگ زدم که نیاین یک شنبه واسه افطار بیاین خونمون که دور هم باشیم دیگه گفت نه بابا چه افطاری بیخیال شما وقت افطاری دادنتون نیست که تازه ازدواج کردین نمیخواد اصرار کردم گفت حالا میایم خونتون حرف میزنیم اومدن شوهرم به برادرش گفت اونم گفت نه نمیایم دیگه کی مهمونتون هست گفت هیچکس چون برادرش ناراحت شده بود به خاطر همین میخواست هیچکس نباشه دیگه شوهرم بهشون گفت یک شنبه منتظرتون هستیم ها هیچی نگفتن من امروز یه سری وسایل لازم داشتم بخرم حالا نمیدونم اینا میان یا نه برم بخرم میخواستیم مرغ اینا هم بخریم ولی نمیدونم چکار کنم