مامانم شاغل بود. یکم خونه عمه هام میرفتم .یکم عمه های مجردم میومدن. یکم مادربزرگم. یکم مهد. همینجور بزرگ شدم .
از اینکه کله صبح میرفتم بیرون اصلا خوشم نمیومد.
از اینکه مادرم میرفت و من و با خودش نمیبرد هم همینطور.
کلا دلم نمیخواست نه خودم برم نه مادرم .