خوب من یه سوال می پرسم . در واقع سوال نیست یه نتیجه گیری خودم از فلسفه هست. به نظر من فلسفه نه تنها علم نیست ، بلکه خودش نوعی نشخوار فکری هست و نه تنها سودمند نیست ، بلکه بیشتر مضر هم هست. وقتی در جامعه ای دارو و درمان زیاد هست ، میشه نتیجه گرفت در اون جامعه بیماری زیاده ، وقتی در جامعه ای اسلحه زیاد درست میشه ، یعنی کشت و کشتار زیاده . وقتی در جامعه ای فلسفه زیاده ، یعنی در اون جامعه بحران فکری در مردمان زیاده .پس پیروی مردم از آنچه درست هست ، جامعه ای درست رو پدید میاره . در جامعه ای که درست هست ، مردمان در تکاپو برای زندگی هستند و شادمان ، ازدواج و زاد و ولد می کنند و از بودن خوشحال . در این جامعه مردم به بودن و علت ها فکر نمی کنند . فلسفه در جامعه پویا پدید نمیاد بلکه حاصل آسیب ها و مشکلات شناختی و عملی جامعه هست . از طرف دیگه فلسفه اگه علم بود فلسفه ها نداشتیم ، فلسفه هر شخص منحصر به خودشه و برآیند زندگی و تجارب خودش که وقتی زندگی در مسیر خودش نمی تونه جریان پیدا کنه ، با پرسش ها و پاسخ های شخصی ادامه وار درست میشه .