پدرمو دراورده
رفته بود خونه فامیلاشون من نرفته بودم بعد اومد خونه پدره منو دراورد
هی میگف دختره خالم فلان کرده تو نکردی
دختره داییم اینطوری سرکار میره درس نمیخونه تو سرکار نمیری و درس میخونی ولکن دانشگارو برو سرکار
دختره فلانی چقد خوشگل شده تو چرا زشتی
همه کت پیپوشن تو چرا مانتوت اینجوریه
حالا من یه مدت ارایشگری میکردم هرچی درمیاوردم میدادم مامانم یه فرشم بافتم شد ۱۸ میل اونم دادم النگو گرفتم دادم بهش فقط دوساله که دانشگاه میرم نمیتونم برم سرکار چون دولتیه از اول هفته تا چهارشنبه پخشش کردن و خودشون انتخاب واحد میکنن دست ما نیست برنامشون
حالا این دوسال انقد فشار اورده بهم که دلم میخاد از دانشگاه مرخصی بگیرم یسال برم سرکار فقط دیگه غرغراشو نشنوم
هرچی دختر از من کوچیکتر بود تو فامیل ازدواج کرده الانم گیر داده میگه ترشیدی کسی نمیخادت سال تا سال کسی در این خونه رو نمیزنه بگه دخترتو میخایم موندی رو دستم
شما میگید چه خاکی بریزم سرم؟
ای کاش دانشگاه قبول نمیشدم