پدرمن چند سال پیش یه رفیق داشت که فوت کرد. پسرش که کلاس اول بود رو بابام به فرزندخوندگی گرفت چون هیچ کسی رو نداشتن و باید میرفت پرورشگاه.
الان هیجده سالشه و از همون اول خیلی سرد و دور از ما بود. اخلاق خیلی جدی و تندی داره و با هیچکس حرف نمیزنه.
توی این سالها که پیش ما بوده همش میرفت میموند خونه مادربزرگش اینا. با اینکه هیچکدوم برای سرپرستیش کاری نکرده بودن و میخواستن بفرستنش پرورشگاه اما با اونا بهتره رابطهش.
حالا هم که هیجده سالش شده همش میگه من میخوام از اینجا برم و سعی داره خونه جدا بگیره.
کلا ادم بهونه گیریه و اصن اخلاقش خیلی بده.
پدرومادرم هم با این موضوع مخالفن. اونا این رو بچه خودشون میدونن و دوسش دارن نمیخوان مشکلی براش پیش بیاد یا برای همیشه بره.
نمیدونم چیکار کنم. مامان بابام واقعا دارن اذیت میشن