سلام
میخوام یه خاطره تعریف کنم اگه از دست عمه هات حرص نخوردی پس نخون
ما برای تعطیلات قرار بود یک ماه استانبول بمونیم تا اینکه پدرم با خرج خودش ( از بلیت بگیر تا همه چی ) عمه ام رو راهی کرد
خلاصه عمه ام ۲۰ روز موند
از غذاش بگیر تا بلیت اتوبوسش با ما بود ما خودمون همه جای استانبول بردیمش در واقع بیشتر زحمت با مادرم بود
تو اون مدت که بود یبار هم تعارف نکرد که شما این همه خرج کردید بزارید من این یک بطری آب رو حساب کنم یا این همه خوردم خوابیدم بزارید یبار من غذا حساب کنم ( توجه کنید میگم فقط تعارف نه اینکه زحمت بکشه حساب کنه ) حالا اینا بماند که ایشون پولی که از بچه هاش گرفته بود تا بیاد اینجا خوش بگذرونه(۱۰۰۰دلار) از کل پول های منو مامانو برادرم که هیچ از کل خرج سفرمون هم بیشتر بود با این حال به عنوان تشکر برای این خرج کردن یه جفت جوراب برای برادرم که تهران بود گرفت و به زور ( توجه کنید میگم به زور ) یک پیراهن برای بابام گرفت اصلا منو مامانمو و برادرم که همراه بود به کنار که هیچی حتی یه بطری آب هم نگرفت بعد که از سفر اومد تو مهمونی برگشت بهم گفت که چرا منو مسجد فلان سلطان نبردی !
الانم گفت این تابستون میخوام همراهتون دوباره بیام
واقعا نظری ندارم نمی دونم چه واکنشی نشون بدم شما نظرتون رو برام بفرستید