عقد کردیم آنقدر سریع اتفاق افتاد کسی از فامیلام معرفیش کرد تو عرض دوماه باهم آشناشدیم بعد عقدکردیم از لحاظ ظاهری نامزدم خیلی قشنگه مشخصه هم بهم میگن
من شک داشتم خیلی زیاد که نامزدم یه مشکلی داره انقدر بهش گفتم از چی من خوشت اومد همش میگفت از سنگین بودنت دختر آرومی هستی اینا تو دلم نشستی بااینکه تو فامیلاش پراز دختر مجرد خوشگل
یه روز اومد خونمون متوجه شدم قرص خورد بی دزدکی رفتم تو جیب کتش گشتم سرچ کردم اسم قرصشو فهمیدم مریضیش صرع خیلی گریه کردم گفتم بخاطر این اومدی سراغ من خلاصه قسمم داد به کسی نگم به خانواده عروسیم نزدیکه
شوهرم جلو خانواده ها خیلی ابراز علاقه میکنه خیلی بشدت منو گرم میگیره ولی وقتی تنها میشیم میاد سمتم بغلم میکنه اینا ولی به اونجوری ک توجمع هست انگار نیست خیلی ابراز علاقه میکنه ولی وقتی پیش هم هستیم .وقتی دور ازهمیم براش مهم نیست کجام مرتبط زنگ میزنه قربون صدقم میده ولی من هیچ وقت حس ششم دروغ نمیگه همش میگفتم اینا اینقدر عجله دارن حتما یه ریگی توکفششون هست اینقدر معرف طریق داد واقعا خوب هستن خانواده همسرم ولی بیماریش نگفتن