وقت تون بخیر
من از دست این زن چه کنم؟
هرکسی هرجا میره میگه منم ببرید
واینم بگم شوهرش میلیارد هست وجوان ولی هیچ جا مسافرت نمیرن .دستای مادرشوهرم پررر طلا . حساب بانکی پدرشوعرم پر هست ولی علاقه ای به پول خرج کردن نداره وزنش هم عاشق گشتن هست هرچی میگه شوهرش نمیبره برهمین هرکس هرجا میره میگه منم ببرید 🙃🙃🙃
دختراش که یا یواشکی میرن یا میگن با دوستای شوهرامون رفتیم
یکیشون دوبار برده خونه مادرشوهرش شهرستان و یه بار هم مشهد واینم بگم مادرشوعرم رفتارهای سبک زیاد داره . زبون تلخی داره . خیبیلی از همه چی حرف درمیاره و مراقب حرف زدنش نیست چیه چیزی میگه تو زندگی دختراش یا ما دعوا میندازه .واقعا بابت این رفتاراش کسی خوشش نمیاد و بارها دل منو شکونده تو این هفت هشت سالی که عروسش هستم هفتاد درصد اوقات ما قطع ارتباط بودیم و منبع اصلیش این خانم بوده
ماهم که هفت ساله عروسی کردیم و شوهرم شغل درست و حسابی نداشت کلا تاحالا سه بار رفتیم مسافرت اونم یکیش ماه عسل مون بود مشهد .دوبارهم خونه مادرم شهرستان ( که توقع میکرد چرا منو شهرستان خونه مادرزنت نبردی .حالا بارها من ومادرشوهرم دعوا کردیم و میونه خوبی با خانواده من ندارع ولی باااز میگه منو ببرید خونه مادرزنت )
حالا که شوهرم یکم شغل پردرآمد داره ول کن نیستن
این عید رو تهران گردی کردیم دوسه جا رفتیم تا میفهمیدن حالشون بد میشد
خلاصه مادرشوعرم پری روز پشت تلفن به شوهرم با زبون بی زبونی گفت منو ببر گردش
منم گفتم گناه دارن ببریمشون قم .مهمونشون کن
شوهرم هم بهش گفت میریم قم و بعد من یادم افتادم بچم اصلا راه نمیره و عوض کردن پوشکش سخته راه دور باشه. گفتم بریم شاه عبدالعظیم
ولی قبول نکرد شوهرم
خلاصه از لحظه ای که سوار ماشین شدیم شروع کرد واااای پاهام
وااای قلبم
سرفه
آبریزش بینی
بابا حالت بد بودمیگفتی دو سه روز دیگه بریم
هیچ کدوم روزه نبودن و فقط من روزه بودم
شوهرم رفت از پارکینگ ماشین بیاره بریم رستوران من افطار کنم راه رو پیدا نمیکرد
من تا ساعت هشت وخرده ای افطار نکرده بودم و سردرد وحشتناکی داشتم چون سحری هم نخورده بودم و رو افطار پریشبم بودم وبچه م نزدیک یک ساعت با اون حالم تو خیابون بغلم بود ( بچه سه ساله ) و بغل هیچ کدوم اونا نمیرفت