دوستپسرم جدیدا خواستگاری اومده
از همون اول هردومون قصدمون ازدواج بود از آشنایی. محل زندگیمون ۷ساعت فاصله داره. همون اولین صحبتا بهم گفت قبلا نامزد داشته و وقتی بهم خورده افسرده شده بوده و همه چیزش از دانشگاه و کار و حتی مهاجرتی که اوکی شده بود دست میکشه. من راسش اینکه نامزد داشته و خیلی دوسش داشته برام مهم نبود، چون گذشته اون بود ولی دیشب یه چیزی گفت که خیلی تو فکر رفتم.
چن روز بود که بدخلق شده بود و خودش هم میدونست که داره گیرهای الکی میده و الکی دعوا میکنه. من تو این مواقع سکوت میکنم جواب نمیدم تا آروم شه.
دیشب وقتی اومد تماس تصویری،بهم گفت بیا جرئت و حقیقت بازی کنیم و انگار از قبل برنامه ریخته بود که یه موقعیتی پیش بیاد تا این موضوع رو بگه، چون بار چندمش بود تو این ماه های اخیر.
گفت یه چیزی رو سینم سنگینی میکنه، من با نامزد قبلیم رابطه داشتم و چون عقدغیررسمی بینمون بود خیالم راحت بود که یدفعه فهمیدم با مادرش نقشه کشیدن و همزمان به یه خواستگار پولدار جواب مثبت داده و بعدش هم منو ول کرد.
من با اینکه رابطه داشتن کاری ندارم باز چون مربوط به گذشته خودشه. ولی اون دختری که باکرگی از دست داده چرا با کمک مادرش رفته همینجور که نامزد داشته یکی دیگه رو اوکی کرده ؟ حتمآ نامزدش یه ایراد بزرگ داشته که مادرش هم قبول کرده با وجود از دست دادن بکارت باز هم پسره رو دور بزنن .مگه نه؟
اصن چرا پسره میاد همچین چیزی رو به من میگه؟مگه میترسه از زبون یکی دیگه بدترشو بشنوم؟
بنظرتون از کجا علتشو بفهمم؟چون خود پسره آدمی نیس که این چیزا رو بگه....
اینم بگم که اصن اونا بد، نامزدم با این همه غیرت چجوری تونسته بذاره دختره بره و نکرده یجوری بدستش بیاره آخه؟