ساعت 2 پیام دادم تنهام میخوای بیا ببینمت ( وقتی من از تهران بیام توی تعطیلات شهرمون باهم تو یه شهریم ولی به خاطر سخت گیری خونوادم نمیتونم ببینمش) بعد دیدم گفت خونه مامان بزرگم منم گفتم اصن نمیخوای بیای دیدم گفت صب کن دارن حرف میزنم بزار زنگ بزنم پسر خالم بیاد دنبالم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
زیاد فکر میکنم ب هرچیز مسخره ای بارها و بارها مخصوصا اگر برایم زیاد اهمیت داشته باشد.حساس میشوم،درون خود میریزم و بدتر از همه نمیتوانم هیچکدام از این هارا نیز بگویم؛ درنهایت هم میدانم همین نابودم میکند.🙂🗿این حس تعهد انسانه ک باعث موفقیت میشه نه تعداد افرادش🐺🧹 پاترهد⚡🧙♂️🧹خانه ام ابریست امادر خیال روزهای روشنم.نیما یوشیج:)
زیاد فکر میکنم ب هرچیز مسخره ای بارها و بارها مخصوصا اگر برایم زیاد اهمیت داشته باشد.حساس میشوم،درون خود میریزم و بدتر از همه نمیتوانم هیچکدام از این هارا نیز بگویم؛ درنهایت هم میدانم همین نابودم میکند.🙂🗿این حس تعهد انسانه ک باعث موفقیت میشه نه تعداد افرادش🐺🧹 پاترهد⚡🧙♂️🧹خانه ام ابریست امادر خیال روزهای روشنم.نیما یوشیج:)
بعد دیگه من سریع رفتم حموم فک کنیم 2 و 5 دیقه رفتم 2 و 26 دقیقع اومدم بیرون تازه دست و پامم شیو کردم بعد اومدم آدرس دادم و یکمم حرف زدیم بعد لباس پوشیدم و یکم کرم و رژ زدم بعد دیگه یکم عکس گرفتم دیدم گفت کوئیک سفید دیدی در و باز کن 🤦♀️🥺
بعد دیدم خودش اومد بغلم کردم بعد من اون وسط یخ بسته یکم رفتم عقب دیدم بغلم کرد یکم یخم باز شد
دیگه یکم بغل بعد گفتم برم آلات یکی نیاد گفتم یکم دیگه بمون کلا 1 دیقه هم نشده بود آخه بعد دید داره اشکم در میاد اومد بغلم کرد باز بعد عینکش دستش بود دیگه موقع بغل رفتم عقب تقریبا چسبیدم به دیوار عینکم شکست 😂😂😂