قربونت عزیزم . شوهرم الان در حدی شده که اگه مادرش زنگ بزنه بگه سه ماه دیگه بیاین خونمون میگه مامان جان اجازه بدین با حنانه جان مشورت میکنم بهتون خبر میدم.
مردا عاشق اینن که توی جمع بزرگشون کنی .بهشون احترام بذاری .حتی یه بار من با رفیقام رفتم گردش وقتی برگشتم رفتیم خونه مادرشوهرم شام اونجا بودیم.همه پرسیدن چطور بود ؟ نگفتم با رفیقام چقد خوش گذشت .گفتم قربون اقا علی(اسم شوهرم علی نیست فرضی میگم) برم که با اینکه زندگی آنقدر سخته ولی همچین شرایطی برای خانمش فراهم میکنه که تو هر لحظه بتونه خوش بگذرونه.خوب بود شکر خدا ولی آقا علی اگه بود خیلی بیشتر به دلم مینشست. آدم باید زبون بریزه برای شوهرش مخصوصا توی جمع .
شبا قبل خواب گوشی یک ساعت ممنوعه تو خونه ما. یک ساعت آخر باید مخصوص زن و شوهر باشه . به شخصه یک ساعت آخر و میریم توی تخت (حتما نباید رابطه شکل بگیره ها) ولی میریم روی تخت تو بغل هم میخوابیم . از خاطراتمون میگیم . من مخصوصا نازش میکنم و از چیزایی که دوستشون داشتم و شوهرم برام فراهم کرده میگم.چشماش برق میزنه وقتی ازش تعریف میکنم