دوساله ازدواج کردیم و همیشه خانوادش درحال دخالت و دعوا انداختن بین مان و خونه ای که توش زندگی میکنیم برای خانوادشه اینبار مادرشوهرم به من گفت پاتو دیگه نذار تو خونه ! به پسرش که همش درحاله کاره میگه تو و زنت مفت نشستین تو خونه ی ما همش منت میذارن همش شوهذمو اذیت میکنن و شوه مم توانایی مالی گرفتن خونه نداره و میگه قدرت دست مامانمه من نمیتونم بهش حرفی بزنم
فرض کنید خونه ای که توش جهاز چیدم و زندگیمونو ساختیم و هربار عشقش بکشه بهممیگه نیا توش.
دیگه نمیکشم با هر بار دعوا و بحث رابطه ی من و شوهرمم سرد تر میشه خواه ناخواه
تصمیم گرفتیم توافقی و در خوش اخلاق ترین حالت از هم جدا بشیم....
زندگیمون به بن بست رسیده....