بله برونم بهم خورد چن روز قبل از عید.
من قهر کردم از خونه پدرم ،رفتم خونه بابابزرگم
بعد دو هفته بابام زنگ زده برگرد.اونم میدونم ب اصرار بابابزرگم بوده .
دلم راضی نیس
حس میکنم باید حضوری میومد ،یا لااقل یجوری ک دلجویی کنن ازم کافی نبود برام حرفاش
گف برگرد ب خانوادش زنگ میزنم بیان
گفتم باز لابد یجور شه ابرومون بره
گف من تضمین میدم ابرومند برگزار شه
گفتم من تو مراسمم نه میخام خاهر باشه نه داداش
از همین الان سنگامو باهاتون وا بکنم از الان تا قیامت هر جا من هستم اونا نباید باشن دیگ بحث نداشته باشیم
گف تو بیا صحبت میکنیم
گفتم میخام قول بدی
پیچوند و حرفی نزد
گفتم پس برنمیگردم و با ی خدافظی تموم کردم صحبتارو
بنظرتون برگردم؟
اینجا خوبه ها ولی باز حس سرباری دارم
من حتی قصد داشتم خونه بگیرم نذاشتن
باز میگم اگ زود برگردم باز روز از نو روزی از نو